، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

فرشته های کوچولو

شیطنتی که کار دستش داد

امروز محمد مهدی با عموش رفته بودن تا مامان کتی رو ازمراسم عزاداری بیارن به گفته عموش تو فاصله کمی که پیاده شده تا بگه مامان کتی رو صدا کنن محمد مهدی در ماشین رو از داخل قفل کرده به محض اینکه جریان رو شنیدم نمیدونم چطور خودمو رسوندم اونجا وقتی رسیدم بچم وحشت زده گریه میکردو کلی آدم دورش جمع شده بودن و میخواستن بش حالی کنن که چطور درو باز کنه یا شیشه رو پایین بیاره وقتی دیدمش منم زدم زیر گریه. . . خلاصه نیم ساعتی طول کشید تا کلید دوم ماشینو آوردن وپسرم رو از اون تو در آوردیم .خوشبختانه کولر ماشین روشن بود ولی محمد مهدی خیس از اشک بود و وحشتزده به من چسبیده بود و حتی میترسید سوار ماشین خودمون بشه
14 شهريور 1390

این روزهای زهرا

این روزها زهرا یه مهمان کوچولو داره که حسابی سرگرمش کرده آنیسا دختر عمه زهرا چند روزی که از تهران اومده وقراره چند روزی اهواز بمونه زهرا اینقدر خوشحال که تا از خواب بیدار میشه میره پایین سراغ آنیسا و موقع خواب بر میگرده و حاضر مدتها نی نی رو روی پاش تکون بده و اصرار میکنه که اونو تو بغلش بزاریم  از طرفی هم کلافه شده که دیگه کی میرم پیش دبستانی مخصوصا که کلاس زبان و نقاشیش تمام شدهو فعلا تصمیم ندارم ثبت نامش کنم انشاالله از اول مهر دخترم میره پیش دبستانی شایستگان امیدوارم که انتخابمون برای پیش دبستانی درست بوده باشه بعد از کلی بررسی ودو دلی بین نوید صالحین و شایستگان تصمیم گرفتیم که بره شایستگان از خدا میخوام که زهرای من رو همیشه توی درس و...
14 شهريور 1390

تولد محمد مهدی

۱۶مرداد تولد پسرم بود که با کمی تاخیر یه تولد کوچولو براش گرفتیم پسرک خوشگلم الهی صد ساله شی نه صد و بیست ساله شی نه صدو بیست سال کمه همیشه زنده باشی ...
14 شهريور 1390

<no title>

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست ...
14 شهريور 1390

خداحافظ گاگا بوو

حدود ۱ هفته ای  میشه که پسرم با گاگا بوش خداحافظی کرده البته هر دو روزی ۱ بار هوس میکنه و سراغش رو میگیره منم کمی بش میدم اصلا خودمون دلمون نمیاد که دیگه شیر نخوره ولی دیگه وقتشه که از وابستگی به شیشه شیر در بیاد اینم باقیمونده گاگا بوها شیشه ای ها که شکست یک تعدادی رو هم دور ریختیم ...
14 شهريور 1390

خرید مدرسه زهرا

این عنوان رو برای مطلبم نوشتم تا فردا پس فرداش بنویسم ولی نشد که نشد از اونجایی که زهرا دیگه خیلی بیتاب پیش دبستانی شده بود ۱ماه پیش بود که یک سری از لوازم مدرسش رو خریدم تا به شوق اونا مدتی بگذره تا ۱ شهریور که مدرسه آدرس و تاریخ و لیست خرید داده بود بالاخره آخر تایم رسیدیم و خریدیم تا ۱۵ مرداد که باید تحویل مدرسه بدم و ۱۶ هم روپوشش رو تهییه کنم و انشا الله آماده برای مدرسه  
14 شهريور 1390

نی نی های دخترم

برای اولین بار وقتی زهرا رو بار دار بودم با مامانم یک عروسک دختر پارچه ای از اونهایی که کلشون از تنشون بزرگتره براش خریدم وقتی دخترم عروسک رو شناخت اون شد بچه اش البته یکی از عروسکهای سیسمونیش رو که قرمز بود توی دوران طفولیت خیلی دوست داشت رنگش براش جلب توجه میکرد تا اینکه وقتی ۲ سال و نیمه بود توی سفر کیش یکی از این نینی های خواب براش خریدیم همونجا اسمش رو بهار گذاشت و دیگه همه چیزش بهار بود همه بهار رو میشناختن از آخرین پوشکهای خودش چند تایی مونده بود اینقدر بهار رو با اونا پوشک کرد تا چسبشون از بین رفت واینبار با چسب نواری میچسبوند شیرش میداد حمومش میداد . . . خلاصه بهار عضو اصلی خونه ما بود تا وقتی محمد مهدی رو باردار شدم  و با تولد محمد ...
14 شهريور 1390

غذای اصلی زهرا

متاسفانه زهرا خانم هر غذایی نمی خوره یعنی کمتر غذایی هست که دوست داشته باشه گوشت که اصلا به قول خودش خورشت قرمز ولی فقط آبش برنج سفید یا با ماست سینه مرغ کبابی شاید یک دونه عدسی رو با نون میخوره ولی کلی بررسی میکنه پیاز توش نباشه ویکی دوتا غذای دیگه از بین غذاهای فست فود فقط اسنک به شرط نبود فلفل دلمه ای البته لقمه مرغ سوخاری رو دوست داره ولی تا دلتون بخوااااااااااد سیب زمینی سرخ شده            ...
14 شهريور 1390
1